Web Analytics Made Easy - Statcounter

امیر عبدالعلی پورشاسب گفت: خیلی از قطعات مهمات بودند که در انبارهای ارتش وجود داشت اما نیرو های جدیدی که آمدند از آنها اطلاع نداشتند اما بعدا آنها را پیدا کرده و استفاده کردیم.

گروه دفاعی ایران اکونومیست- یکی از مقوله‌هایی که در دوارن دفاع مقدس از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود،‌ توجه به موضوع علم و فناوری در طراحی عملیات‌ها و تهیه تجهیزات مورد نیاز نیروهای مسلح بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از آنجایی که در هشت سال دفاع مقدس کشورمان با شدیدترین تحریم‌های تسلیحاتی و اقتصادی روبرو بود،‌ می بایست غالب نیازمندی‌های نیروهای مسلح در داخل کشور تامین می‌شد. از همین روی طراحی تجهیزات مورد نیاز و همچنین مطالعات لازم برای طراحی عملیات‌ها در دوران دفاع مقدس نیازمند فعالیت‌های علمی و توجه به ویژه به این حوزه بود.

البته این نگاه تنها معطوف به دوران دفدع مقدس نماند و بعد از این دوران هم نیروهای مسلح روند پیشرفت‌های علمی و ابتکارات فناورانه خود را ادامه دادند که موجب شد امروز در بسیاری از حوزه ها به دستاوردهای شگرفی دست پیدا کرده و موجبات فراهم شدن بازدارندگی فعال برای کشور را رقم بزنند.

 به منظور تبیین دستاوردهای علمی در جنگ تحمیلی با برخی از فرماندهان و دست‌اندرکاران شاخص دفادع مقدس به گفتگو نشسته‌ایم که این مصاحبه‌ها به تدریج منتشر خواهد شد.

 در دومین گفتگو به سراغ امیر عبدالعلی پورشاسب رفته‌ایم. وی اهل استان کرمانشاه است و از سال 1376  تا 19 بهمن 1379 فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران را برعهده داشت. پس از آن تا سال 84 رئیس ستاد مشترک ارتش شد و سپس تا سال 92 معاون بازرسی ستادکل نیروهای مسلح شد.

از 1392 تا 1395 به‌عنوان جانشین معاون ارکان و امور مشترک ستاد کل نیروهای مسلح فعالیت می‌کرد و از 1395 تا 1397 نیز معاون نظارت و ارزیابی قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیا بود و  هم‌اکنون جانشینی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس را برعهده دارد.

* در دوران دفاع مقدس ابداعاتی صورت گرفت که برخی از آنها شاید تا آن زمان انجام نمی‌شد؛ مثل حوزه فرماندهی و مدیریت، تصمیم گیری، جانشین پروری، انتخاب فرمانده هان، ترکیب نیروهای سپاه و ارتش در عملیات‌های مشترک، مدیریت‌های خط شکنی مقداری در این باره بفرمایید.

من از این جمله حضرت آقا شروع می کنم که این «جنگ یک گنج بود» اما آیا ما خواهیم توانست  آنچه را  از این جنگ آموخته‌ایم استخراج کنیم؟ دوران دفاع مقدس سرشار از معنویت، حماسه، تفکر، ابداع و همچنین بهره برداری از علم و فناوری بود.

تا به حال بیشتر آنچه را ما به آن پرداخته‌ایم و هنوز هم خیلی جای کاستی دارد، بحث‌های حماسی و تاریخی بوده است، ولی در خصوص این که ما چگونه از ابداعات و تفکرات خودمان و روش‌های غیر معمول در جنگ استفاده کرده‌ایم، شاید بگوییم که صحبتی به میان نیامده است.

شاید علتش هم این بوده که به خاطر طبقه بندی و رعایت مسائل امنیتی این بحث را مطرح نکرده‌ایم.

جبهه‌های جنگ در هشت سال دفاع مقدس دانشگاهی به وسعت تمامی سرزمین جمهوری اسلامی ایران بود که خط مقدمش 1400 کیلومتر درگیری شدید بود و این جبهه و این دانشگاه یک محملی شد که نخبگان، رزمندگان و متخصصین ما بیاموزند.

ما در حال حاضر بیشترین موفقیت هایمان را از تجربیات هشت سال دفاع مقدس داریم. اگر علوم پزشکی ما در این حد پیشرفت کرده است، به دلیل آن است که جراحان ما در خط مقدم سخت ترین جراحی‌ها را برای رزمندگان انجام دادند.

 اگر ما به صنایع موشکی پیشرفته دست یافته‌ایم، آغاز آن از هشت سال دفاع مقدس بوده است و اگر قدرت پهپادی ما الان در جهان  جزو چند کشور اول است،  آغاز آن از هشت سال دفاع مقدس بود.

شاید اگر بخواهیم در ابتدا، ورود به جنگ را تحلیل کنیم، باید از کردستان شروع کنیم, از ناآرامی‌هایی که در سال 58 به وقوع پیوست و سردار صفوی آن زمان همراه با شهید صیاد شیرازی به دنبال شهدای اصفهان در سردشت برای بررسی حضور پیدا کردند و از آن موقع اتحاد مقدس بین سپاه و ارتش آغاز شد که قرارگاه‌های مشترکی که بعداً توسط شهید صیاد شیرازی ایجاد شد، از همین جا نشات می‌گیرد.

ما تجربیات جنگی‌مان را از همین جا آغاز کردیم و در زمانی که هنوز کردستان کاملاً آرام نشده بود و در شرایطی که هنوز ما درگیری‌های پراکنده داشتیم و بیشتر نیروهای ارتش و بخش عمده‌ای از نیروهای سپاه در کردستان درگیر بودند، جنگ ما آغاز شد.

در رابطه با اینکه ما در جنگ غافلگیر شدیم یا نشدیم بحث‌های زیادی وجود دارد ولی، حداقل این است که سیاستمدارهای ما در آن زمان اعتقادی به این نداشتند که صدام به ایران حمله خواهد کرد. اگرچه قرائن و شواهد زیادی از نظر تاکتیکی و عملیاتی در خطوط مقدم وجود داشت که عراق در حال تدارک یک حمله‌ وسیع و سراسری است.

 تمامی ژنرال‌های ارتش در آن زمان یا به جرم خیانت معدوم شده بودند، یا اینکه بازنشست شده بودند، یا مهاجرت کرده بودند و دیگر وجود نداشتند. بنابراین در ارتش بیشتر کار دست افسران جوان بود و تعداد معدودی از افسرانی که در مشاغل ستادی و یا در مشاغل استادی بودند مسئولیت‌ها را به عهده گرفتند و حتی شهید فلاحی هم در آن زمان در دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش، مدیر آموزش بود.

 از آن طرف در سپاه فرمانده‌هان ما بچه‌های انقلاب بودند، کسانی بودند که انقلاب را به پیروزی رسانده بودند، جوان بودند ولی بسیار با عظمت و بزرگ بودند. کسانی بودند که انقلاب را تحت رهبری امام رضوان الله تعالی الله علیه به پیروزی رسانده بودند و اینها با هم هماهنگ بودند. یعنی مجموعه‌ای از فرماندهان جوان ارتش که با انقلاب همراهی کردند و تحت کمیته‌هایی که قبل از انقلاب توسط شهید صیاد شیرازی در ارتش به نام کمیته‌های اسلامی تشکیل شد، همگام با برادران سپاه فعالیت می‌کردند و همین هماهنگی‌ها در زمان جنگ هم ادامه داشت.

در سال اول جنگ ما به دنبال این بودیم که دشمن را متوقف کنیم. خیلی به ما خورده گرفته می شود که شما چرا حمله کردید و اصلا عاقلانه نبود که شما به دشمنی که از شما خیلی قوی تر است جمله کنید، خوب ابتکار عمل را فقط در عملیات آفندی می‌توان به دست آورد و اگر ما فقط می‌ایستادیم ابتکار عمل همچنان در دست دشمن بود و دائما به ما می‌تاخت و ما را عقب می راند.

ولی ما آمدیم بدل کردیم، با نیروهای کم به نیروهای بزرگ عراقی حمله می‌کردیم. در همین راستا ما سرپل ذهاب را از دست عراقی‌ها گرفتیم، گیلانغرب را نیز از دستشان گرفتیم، در سومار و نفت شهر حمله کردیم، بعضی از این عملیات‌ها هم فقط باعث توقف دشمن می‌شد. در کنار این عملیات‌هایی نظیر سوسنگرد را داشتیم که سوسنگرد را آزاد کردیم. عملیات میمک را داشتیم که یک تیپ دشمن کاملاً منهدم شد و فرمانده تیپ را صدام به جرم بی‌لیاقتی اعدام کرد. عملیات الله اکبر را در آبادان داشتیم قبل از اینکه آبادان از محاصره نجات پیدا بکند؛  این عملیات‌ها اگرچه باعث آزادی کامل آبادان نشد، ولی باعث شد که دشمن در موضع دفاعی قرار بگیرد.

 بنابراین در سال اول جنگ تمام تلاش ما این بود که دشمن را در موضع انفعالی قرار دهیم. دشمن تلاش داشت که بیاید و  پایگاه هوایی دزفول را تصرف کند.  این در گفته‌های خود فرماندهان عراقی هست که هدف ما گرفتن شهر دزفول بود حتی تا بهبهان می خواستند  پیشروی کنند. نیروهای ما با همان تعداد کمی که داشتند  موفق شدند دشمن را متوقف کنند.

خوب بزرگترین عملیاتی که در همان سالهای اول جنگ انجام شد، شکست حصر آبادان بود که بعد از آن شهید صیاد به عنوان فرمانده نیروی زمینی ماموریت را به عهده گرفت. البته تلاش‌های نیروی هوایی در پاسخگویی به بمباران  هوایی عراق به قوت خودش باقی است. در این باره فعلاً وارد بحث نمی شوم.

عملیات مروارید و انهدام نیروی دریایی عراق به طور کامل توسط نیروی دریایی قهرمان ارتش به جای خودش باقی است. ولی از زمانی که شهید صیاد شیرازی به عنوان فرمانده نیروی زمینی منصوب شد یک تحولی در ساز و کار و سازمان فرماندهان ارتش به وجود آمد.

شهید صیاد شیرازی تعداد زیادی از فرماندهان جوان را که افسران جزء بودند شناسایی کرد، همان هایی که بیشترشان قبل از انقلاب در همان کمیته‌های اسلامی که عرض کردم در ارتش به صورت غیررسمی و مخفیانه تشکیل شده بود، فعالیت می‌کردند. این‌ها را شناسایی کرد و به اینها درجات موقت داد و مسئولیت‌هایی را به آنها واگذار کرد. از جمله این افراد می توان شهید اقارب پرست، امیر صالحی که الان در خدمتشان هستیم امیر حسام هاشمی، امیر صادقی گویا و خیلی از افسران دیگر که خیلی از آنها هم به فیض شهادت رسیدند اشاره کرد.

 این فرماندهان آمدند زمام امور را به دست گرفتند. خوب حالا ما می خواهیم جنگ را اداره کنیم و برای اینکه یک دور نمای کاملی از جنگ داشته باشیم و برای بیرون راندن دشمن از جمهوری اسلامی ایران و از سرزمین‌های مقدس مان برنامه ریزی کنیم، آمدند بهترین اساتید دانشگاه فرماندهی و ستاد را جمع کردند و با این‌ها مشورت کردند و همزمان هم طرح‌هایی را آماده کردند و قرارگاهی به نام قرارگاه کربلا با حضور برادران سپاهی تشکیل دادند و عملیات‌های کربلای 1 تا کربلای 4 را پیش بینی و طراحی کردند. خوب بحث‌های زیادی هم بود که بعد از عملیات شکست حصر آبادان در عملیات ثامن الائمه، از کجا شروع کنیم.

 مرحوم ظهیر نژاد اعتقاد داشت که ما از مقابل دزفول و از دشت عباس  یعنی از پای پل کرخه شروع کنیم که از همین جا دشمن را عقب بزنیم تا نهایتاً خرمشهر آزد شود، اساتید اعتقاد داشتند که ما در ابتدا در تنگه چذابه عملیات آزادسازی بستان را انجام بدهیم و دشمن را جدا کنیم. لذا بحث‌های علمی و فنی شاید مدت زیادی به طول کشید تا اینکه بالاخره به این نتیجه رسیدند که اول فتح بستان را برنامه ریزی بکنند و عملیات فتح بستان آغاز شد بعد از عملیات ثامن الائمه اولین عملیاتی که فرماندهی مشترک بین ارتش و سپاه تشکیل شد همین عملیات طریق القدس یا فتح بستان بود.

 در این عملیات فرماندهان سپاه در کنار فرماندهان ارتش قرار گرفتند، نیروهای سپاه سازمانی برای گردان‌های سپاه ایجاد کرده بودند که با گردان‌های ارتش متفاوت بود و سپاه گردان‌های خیلی چابک و با تعداد حدود 300 نفر را سازماندهی کرده بود که غالبا این‌ها خط شکن بودند.

در کنار گردان‌های ارتش که آن زمان بیش از هزار نفر نیرو داشت، نیروها پشتیبانی آتش خمپاره انداز و موشک تاو را داشتند و با این ترکیب ما وارد عملیات طریق القدس شدیم.

بنده اینجا لازم است عرض کنم که در عملیات‌ها ما قبل از هر چیز شناسایی را انجام می دادیم، شناسایی از رده‌های مختلف آغاز می‌شد و به فرمانده ختم می‌شد. یعنی از نیروهای خط مقدم می‌رفتند شناسایی می‌کردند و رده‌های بعد شامل فرماندهان گردان، فرمانده‌های تیپ و در نهایت فرماندهان لشکر می‌رفتند و محل‌هایی که رزمندگان در خط بازدید کرده بودند را شناسایی می‌کردند.

طوری بود که در زمان عملیات همه با هم در رابطه با شناسایی هماهنگ بودند ضمن اینکه ما از اطلاعات راهبردی دشمن هم مطلع بودیم یعنی با نیروهای نفوذی که به عمق دشمن اعزام می‌کردیم و با پرواز هواپیماهای آر اف 4 که عکسبرداری می‌کردند و با ابتکاری که رزمندگان ما به خصوص برادران سپاه انجام داده بودند و پهپاد‌هایی که ساخته بودند، اطلاعات بسیار ارزنده‌ای را از نحوه گسترش و استقرار نیروهای دشمن داشتیم و بعد از اینکه اطلاعات را جمع می‌کردیم برای این که از تفکر جمعی و نظر همه اعضا برخوردار باشیم، شورای ستادی می‌گذاشتیم. فرماندهان ارتش و سپاه دور هم جمع می‌شدند و اطلاعات را مبادله می‌کردند که خدا رحمت کند مسئول اطلاعات سپاه در آن زمان شهید باقری بود و در ارتش هم خدا حفظشان کند امیر مفید و امیر تراب ذاکری بودند.

 این‌ها متخصصین اطلاعت بودند، کاملا تحلیل می‌کردند که دشمن چه اطلاعاتی دارد و نقاط ضعف و نقاط قوتشان چه هست و چگونه می‌توانیم به دشمن بتازیم و دشمن را سرنگون کنیم. بعد از اینکه اطلاعات را به دست می‌آوردیم شورای ستادی می‌گذاشتیم و بعد وارد مرحله تهیه برآوردها می‌شدیم.

پس اول ما برآورد اطلاعاتی‌مان را تهیه می‌کردیم و در برآوردها حتماً چند بازی جنگ انجام می‌دادیم. یعنی نیروهای دشمن که وجود داشتند در مقابل نیروهای خودی قرار می‌دادیم و با خودمان مقایسه و تجزیه و تحلیل می‌کردیم و احتمال برد یا باخت در جنگ را مشخص می‌کردیم. در بعضی جاها هم بود که بعضی از اطلاعات ما ضعیف بود یا اصلاً اطلاعاتی نداشتیم در اینگونه موارد هم از فرضیات استفاده می‌کردیم یعنی فرضیات محتمل را مثل یک کار پژوهشی بررسی می‌کردیم و برای هر کدام یک از این فرضیات طرح می‌نوشتیم که اگر ما در حین عملیات با یک وضعیت غیرمترقبه که پیش بینی نکرده‌ایم مواجه شدیم چه کنیم.

 شناسایی زمین بسیار اهمیت داشت، در عملیات طریق القدس که اولین عملیات بود بررسی کردیم و دیدیم که عراق در خط مقدم میادین مین بسیار گسترده‌ای را قرار داده و کاملاً با آتش، میدان مین را پوشش داده و اصلاً امکان عبور نداشت, ولی خیالش راحت بود که از شمال شرقی که زمین‌های رملی و غیر قابل عبور بود، هیچ نیروی نظامی نمی توانند عبور کند.

با اطلاعاتی که ما به دست آوردیم دقیقاً از همین ضعف دشمن استفاده کردیم و زمین‌های رملی را با کمک مهندسی ارتش و جهاد سازندگی بود، به نحوی که دشمن متوجه نشود کاملاً آماده عبور کردیم؛ به نحوی که زمین رملی که یک رزمنده پیاده یا یک خودروی معمولی نمی‌تواند از آن عبور کند ما از آنجا تانک را عبور دادیم.  گردان تانک شهید صفوی از لشکر 92 از همان منطقه عبور کرد و اولین بار زمانی که هنوز رزمندگان ما در خط اول با دشمن درگیر بودند آنها به توپخانه دشمن رسیدند یعنی یک عملیات منسجم و متحد با برادران سپاه و با استفاده از آن نقاط ضعف دشمن هوش و ذکاوتی که فرماندهان ما در شناسایی داشتند انجام شد که در نهایت موجب دور زدن دشمن و اشغال توپخانه آن شد.

در عملیات‌های بعدی هم به همین صورت بود. خوب همزمان با این برآوردها ما برآورد لجستیکی، آماد و پشتیبانی را  داشتیم که  در این عملیات  چند نفر نیاز داریم، به چه تعداد پزشک و پرستار نیاز داریم،چند نفر زخمی، مجروح و شهید خواهیم داشت و همه اینها را محاسبه می‌کردیم که بتوانیم در حین عملیات  پشتیبانی کنیم و همزمان بیمارستان صحرایی ما در خط مقدم بود. 

پزشکان و پرستاران عزیزمان در آن موقع با فداکاری در زیر آتش توپخانه و بمباران دشمن حضور پیدا می‌کردند و سخت ترین جراحی‌ها را در آنجا انجام می دادند و یا اگر امکان نداشت حداقل جلوی خونریزی‌های شدید را می‌گرفتند و قطع عضو را جراحی می‌کردند و آنها را به عقب می فرستادند، بلافاصله هلیکوپترها مجروحان را می‌آوردند در فرودگاه و از آنجا هواپیمای سی-130 آماده بود که مجروحان را تخلیه و به شهرهای بزرگی مثل  تهران، شیراز، اصفهان اعزام کند.

خوار و بار و امکاناتی که نیاز داشتیم  را دقیقا محاسبه می‌کردیم، محاسبه می‌کردیم چقدر سوخت، چه تعداد گلوله در روز اول و در روز دوم  عملیات نیاز داریم و این عملیات چند روز طول خواهد کشید.

در بعضی مواقع احساس می‌کردیم که کمبود امکانات داریم. در عملیات فتح المبین ما محاسبه کردیم که گلوله توپ خانه ما فقط به اندازه سه روز بیشتر ادامه پیدا نخواهد کرد یک سری کاستی‌های دیگر نیز داشتیم طوری بود که یک روز قبل از عملیات مردد بودند که عملیات را انجام دهند یا نه.

شهید صیاد شیرازی و برادر رضایی با هم مشورت کردند و گفتند که خوب ما بهتر است برویم و نظر امام را بگیریم اما برای رفتن به تهران دو روز زمان نیاز بود. معمولا در هر کدام یک از این قرارگاه‌ها یک نفر خلبان  برای هماهنگی‌های آتش پشتیبانی هوایی حضور داشت. یکی از این خلبان‌هایی که در آنجا حضور داشت گفت که  من حاضرم شما را  ظرف دو  ساعت به تهران ببرم و برگردم  اما فقط می‌توانم یک نفر از شما را با هواپیمای اف 5 آموزشی ببرم.

گفت من جای خلبان می‌نشینم و شما در جای شاگرد اما فقط  تحمل فشار را داشته باشید، خلاصه مشورت کردند و سردار رضایی با ایشان به تهران رفت و به خدمت حضرت امام رسید و وقتی که خدمت حضرت امام رسیدند امام در حال نماز خواندن بودند که منتظر ماندند تا نماز امام به پایان برسد. بعد سوال کردند که  آقا ما به همچنین چیزی رسیدیم  که امام فرمودند که توکل کرده و اقدام کنید بعد از دو ساعت سه ساعت بر می‌گردند و عملیات فتح المبین فردا صبح انجام می‌شود.

 در همین عملیات ما از ابداعات زیادی استفاده کردیم. یک کانال زدیم و از میدان مین دشمن عبور کردیم. این کانال را یک نفر مغنی کار یزدی حفر کرد. خدا رحمتش  کند سال‌ها بچه‌ها به  پیشش می‌رفتند، به ما گفت که شما به من دو نفر سرباز بدهید کس دیگری با من کار نداشته باشد. طوری کانال را حفر کرد که رزمندگان ما از پشت میدان مین و عمق دل دشمن  بیرون آمدند. همزمان نیروهای ما از شمال شرق مثل عملیات طریق القدس به توپخانه‌های دشمن حمله کردند و از ارتفاعات دارپرین  به صورت نفوذی حرکت کردند و دشمن را در محاصره خودشان قرار دادند. زمانی که  نیروهای در خط گفتند که ما در درگیری هستیم، نیروهای توپخانه نیز گفتند که ما هم در درگیری هستیم.

در همین عملیات با غافلگیری که انجام دادیم  بعدها فهمیدیم که صدام که در منطقه در حال بازدید از یگان‌ها بود، در حال به اسارت گرفتن شده بود که سریعاً آن را نجات می دهند و از منطقه دور می‌کنند.

در عملیات‌های ما مهندسی نقش بسیار مهمی را ایفا کرد. بحث عبور از رودخانه و عبور از زمین‌های رملی و عبور از هور که اینها همه مانع محسوب می‌شوند اما از آنها به عنوان عارضه حساس استفاده کردیم. در عملیات بیت المقدس دشمن انتظار داشت ما از قسمت شمال شرق و از راه زمین حمله کنیم ولی ما از کارون حمله کردیم. زدن پل روی کارون و عبور دادن نیروها از آنجا کار ساده‌ای نبود.

مهندسین ما در اینجا شاهکار به خرج دادند. با زدن پل در مدت بسیار کوتاهی که دشمن فکر نمی‌کرد با چهار لشکر از روی کارون عبور کردیم و تا به خودش بجنبد ما به جاده اهواز خرمشهر رسیدیم و دیگر کاری از پیش نبرد و در یک موضع انفعالی قرار گرفت. حالا به همین صورت ما در عملیات بدر و خیبر وسایلی ساختیم که کاملاً از داخل هور عبور می‌کرد. با توانایی مهندسی که داشتیم عملیات والفجر 8 را انجام دادیم که یک شاهکار نظامی در دنیا است، ما محاسبات دقیقی انجام دادیم و جزر و مد آب را محاسبه کردیم و از رودخانه‌ای با عرض 1200 متر عبور کردیم. رودخانه‌ای که فقط در یک مقطع زمانی کوتاه می‌شود از آن عبور کرد.

 وقتی که ما به  آن طرف آب رسیدم دشمن خیالش راحت بود که از اینجا  حمله نمی‌شود، ما عملیات  تک پشتیبان مان را از  شلمچه گذاشته بودیم لذا آنها فکر می‌کردند که ما از آنجا عملیات انجام می‌دهیم که فرمانده تیپی که اسیر شده بود گفت من فکر می‌کردم که عملیات از این قسمت انجام می شود و من رفتم در داخل سنگر  خوابیدم اما من را تکبیر گویان  دستگیر کردند.

پلی که روی اروند ساخته شد همین امروز هم ساختن  آن  کار بسیار سختی است که بخواهیم از این رودخانه و با این سرعت عبور کنیم حالا شما فرض کنید همزمان بمباران هوایی نیز در حال انجام است و زیر این بمباران  ما در حال ساختن پل بودیم.

عملیات والفجر8 زمانی  انجام شد که دشمن  توان عملیات هوایی‌اش به بالاترین نقطه اوج خود رسیده بود. هواپیمای میراژ و هواپیمای سوپراتاندارد داشت و موشک اگزوسه را به او داده بودند. جالب اینجاست که ما با وجود قدرت هوایی دشمن بیشترین هواپیماهای دشمن را در این جا  ساقط کردیم. ما برای دشمن دام گستراندیم و با عملیات فریب،  رادارهای فریب را در جایی تعبیه کردیم  و بیش از 70 فروند هواپیمای دشمن را در این عملیات سرنگون کردیم.

* در بحث‌های خودتان به قرارگاه مشترک اشاره کردید و گفتید که برای انجام عملیات‌های مشترک  قرارگاه مشترکی شکل گرفت، ساختار و سازمان این قرارگاه‌ها از لحاظ سلسله مراتب  جایگاهی و جانشینی افراد چگونه بود و به چه صورت نیروهای سپاه و ارتش در کنار یکدیگر قرار گرفتند. مدل تصمیم گیری در این قرارگاه‌ها به چه شکلی بود؟

همان اول قرارگاه کربلا شکل گرفت و طرح های عملیات کربلای 1 و 2 و 3 و 4 هم عرض کردم آن موقع کربلای 1 همان طریق القدس بود کربلای 2 همان فتح المبین بود کربلای 3 همان بیت المقدس بود و کربلای چهار همان رمضان بود که آن موقع از قبل طراحی شده بود.

 ارتش و سپاه هر کدام فرماندهان خودشان را داشتند. این قرارگاه، قرارگاه مشترکی بود. در تصمیم گیری به یک نظر جمعی می رسیدند، همدیگر را اقناع می‌کردند و آن تصمیم می‌شد تصمیم مشترک، ولی ارتش سلسله مراتب خودش را داشت و سپاه نیز سلسله مراتب خودش را داشت. دو فرمانده یعنی شهید صیاد شیرازی و برادر سردار رضایی، هر کدام ستاد خودشان را داشتند. وقتی به یک تصمیم گیری جمعی رسیدند طرح های عملیاتی را دو نفری امضا می‌کردند، یعنی هم شهید صیاد شیرازی و هم سردار رضایی امضا می‌کرد.

البته طبق اصول عملیات استاندارد معمولاً نباید فرمانده دو نفر باشد یعنی دوگانگی فرمانده پذیرفته نیست. ولی در حقیقت ما باید بگوییم که در عمل این دو فرمانده به وحدت نظر می‌رسیدند. درلشکرها و تیپ‌ها هم یک فرمانده ارتشی و یک فرمانده سپاهی کنار هم قرار می‌گرفتند و آنها هم عملیات را به این صورت هدایت می کردند البته کار، کار بسیار مشکلی بود و این همدلی و هماهنگی که در اوایل جنگ بود اجازه می‌داد که این عملیات به یک نحو انجام بپذیرد.

*با روی کار آمدن شهید صیاد شیرازی یک تحول ساختار سازمانی شکل گرفت که مختصر توضیح دادید.  این تحول ساختاری چگونه با روی کار آمدن شهید صیاد در حوزه نیروی زمینی ارتش، ایجاد شد؟

آنچنان تغییراتی در ساختار و سازمان صورت نگرفت ولی آمدند امکانات موجود را سازماندهی کردند. یعنی سازمان را با توجه به امکانات موجود راه انداختند،ما آمدیم گردان‌های تانکمان را 40 تانکی کردیم، نیروهای وظیفه ما کم بود چون در اوایل تعداد نفرات کمتری داشتیم و این‌ها را با توجه به امکانات موجود هماهنگ کردیم. یک کار دیگری که انجام دادیم تشکیل گردان‌های شهادت بود، شهید صیاد شیرازی آمد و گردان‌های شهادت تشکیل داد، این نیروها  وظیفه شان جنگیدن نبود، نیروهای ستادی بودند اما داوطلبانه به جبهه می‌آمدند و در خط شکنی در کنار نیروهای بسیجی قرار می‌گرفتند.

یک سری سازماندهی دیگری هم بود به نام نیروهای احتیاط. چون تعداد سربازانی که اعزام می‌کردیم کفایت نمی‌کرد، کسانی که دوران سربازی شان قبل از انقلاب تمام شده بود این‌ها را برای مدت 6 ماه به عنوان نیروی احتیاط احضار کردند و گردان‌هایی تشکیل دادند که تعداد اینها نسبت به گردان‌های ارتش خیلی کم و جمع و جور بود. گردان‌های 600 و 700 نفره را تشکیل دادند و اینها را اسم گذاری کردند و در کنار گردانهای ارتش به کار می‌گرفتند.

  کار دیگری که کردند آمدند و دوره های آموزشی را تعطیل نکردند،خیلی‌ها اعتقاد داشتند که مراکز آموزشی را تعطیل کنید و برویم جبهه، اما شهید صیاد شیرازی می‌گفت که شاید این جنگ ده‌ها سال طول بکشد ما بایستی عقبه داشته باشیم، نیروی جدید جذب کنیم و آموزش بدهیم و این ها بیاییند و به یگان‌ها بپیوندند. شهید صیاد آمد و دوره‌ها را کوتاه کرد مثلاً دوره فرماندهی و ستاد که یک سال الی یک سال و نیم بود را شش ماهه کرد البته هر موقع عملیات بود اینها به جبهه می‌آمدند یعنی دائماً بین جبهه و استاد یک پل ارتباطی بر قرار کرده بود که آموزش ما همزمان با آموزش عملی جبهه و جنگ بود.

 دانشجویان دانشگاه افسری هم به این صورت بودند. تعدادی از دانشجویان دانشگاه افسری که افسر نشده بودند در خط اول به شهادت رسیدند.ایشان دانشجویان دانشگاه افسری را که در تابستان درسشان تمام شده بود می‌آوردند در جبهه توزیع می‌کردند که هم با جبهه آشنا شوند و هم بجنگند. هر یگانی که در جبهه بود همزمان یک آموزشگاه غیر رسمی هم در پشت جبهه تشکیل می‌داد.

* یکی از نوآوری های آن موقع این بود که در آن زمان در جنگ‌های کلاسیک عملیات در شب مرسوم نبود که اینها اولین بار می شود گفت که ما انجام دادیم.

اصلاً اول جنگ هم همین طور بود. اول جنگ به محض این که شب می‌شد دو طرف دیگر نمی‌جنگیدند ولی به تدریج وقتی که طراحی عملیات کردیم می‌دانستیم که ما تک شبانه را خیلی خوب می‌توانیم انجام بدهیم و دشمن را غافل گیر بکنیم چون برتری دشمن، برتری هوایی بود و تانک‌هایشان بیشتر بود و ما نیروهای پیاده قویتر و آموزش دیده تری داشتیم و در اینجا بود که ما به این صورت تغییر کردیم و عملیات هایمان بسیار موفقیت آمیز بود ولی در بعضی جاها هم حالا بعدها که آمریکا با ماهواره عکس‌های جبهه را به عراق تحویل می‌داد خیانت های بزرگی  به ما کرد و دیگر یک مقداری عملیات های شبانه ما هم لو می‌رفت.

* در بحث عملیات ها در عبور از رمل چه نوع آوری شد و چه ابداعات شد که نیروی پیاده ای که به صورت عادی نمی تواند از رمل عبور کند و رملی که در جنگ های کلاسیک بدونه مانع است و خود یک مانع است تبدیل به یک عارضه حساس شد و توانستیم از این رمل ها عبور کنیم.

خوب اولاً مهندسی شاید از یک الی دو ماه قبل روی آن کار کرده بود. آنها شب‌ها می‌رفتند و خاک را جای دیگر می‌آوردند و در منطقه جاده می‌ساختند. حالا جالب بود طوری عمل می‌کردند عراقی‌ها متوجه نشوند ولی زمانی که اینها کار مهندسی می‌کردند عراقی را مشغول نگهدار می‌داشتند بعد آمدند یک صفحه‌های فولادی سبک ساختند و این‌ها را روی رمل‌ها می‌گذاشتند.  چند بار که خودروها از آن عبور می‌کردند دوباره این‌ها در عمق فرو می‌رفتند و دوباره صفحه‌ای جدیدی روی آنها  قرار می دادند.

کار خیلی کار سخت و طاقت فرسایی بود اما رزمندگان ما موفق شدند این کار را انجام بدهند. در هور هم بدین ترتیب بعضی جاها حتی می آمدند از این مدل صفحات یا با بشکه‌های خالی را جوشکاری می‌کردند و روی آن‌ها صفحه می‌گذاشتند  از روی آن عبور می کردند. در عملیات خیبر که مربوط به جزایر مجنون بود از این ابداعات و ابتکارات استفاده می‌کردند که قبلا این کاردر دنیا اصلا سابقه نداشت.

* همان طور که گفتید یکی از عناصر مهم در صحنه عملیات فرماندهان بودند؛ این فرماندهان با چه سیستم و با چه روشی انتخاب می‌شدند جانشین اینها درعملیات  به چه صورت انجام می شد جانشین پروری در دوران دفاع مقدس به چه شکل بود؟

باید بگویم که فرماندهان اکثراً داوطلب بودند. یعنی این جور نبود که ما به کسی فرمان بدهیم بلکه فرمانده با اشتیاق می‌آمد و داوطلب بود. هر فرماندهی جانشین داشت و این جانشین را خودش انتخاب می‌کرد و یک معاون هماهنگ کننده هم داشت یعنی اگر هر اتفاقی برای فرمانده می‌افتاد بلافاصله جانشین جایگزین می‌شد ولی چون جنگ طولانی شده بود انها به نوبت در جبهه حضور می‌یافتند. وقتی من فرمانده بودم می‌رفتم 5 الی 6 روز مرخصی می‌رفتم و جانشینم به جای من بود و  وقتی من می‌آمدم جانشین به مرخصی می‌رفت و مسئولیت همه کارها با من بود. اگر یک فرمانده و جانشین شهید می‌شدند ارشدترین فردی که در ستاد بود مسئولیت فرماندهی را بر عهده می‌گرفت یعنی ما خلع فرماندهی در دوران جنگ نداشتیم.

* مدل و قالب تصمیم گیری در جنگ به چه شکلی بود. با هم صحبت می کردند و به توافق می‌رسیدند یا بر اساس عملیات‌ها بر روی کالک‌ها بحث می‌کردند. برای تصمیم گیری در دوران دفاع مقدس از چه الگوهایی استفاده می‌کردند؟

خب همه اینها بود یعنی در یک اتاق جنگ که آنجا داشتیم هم نقشه عملیاتی روی دیوار بود هم کالک‌های مختلف بود و هم جعبه شنی بود. جعبه شنی تقسیم فیزیکی صحنه نبرد بود منتها قبل از همه اینها راهبرد طراحی می‌کردیم که ما برای بیرون راندن عراق چه باید بکنیم یا وسط جنگ است الان عملیات دیگر قفل شده است ما باید چه کار بکنیم که این عملیات کلیدش باز بشود.

مثلاً در اواخر جنگ گفتیم که ما در منطقه جنوب نمی‌توانیم کار بکنیم لذا به شمالغرب رفتیم. یا در مقطعی گفتند ما در زمین نمی‌توانیم کاری بکنیم و در هور هم نمی‌توانیم لذا به سمت رودخانه اروندرفتیم.

* این رویکرد چگونه اجرایی می‌شد؟

 تفکر راهبردی ترکیب همان سپاه و ارتش یعنی از همان ستادی که مشترک بود به اضافه فرماندهانی که در آنجا بودند نشات می‌گرفت. البته در یک مقاطعی هم که بعدا انجام گرفت ارتش و سپاه از هم جدا شدند که البته این اتفاق خوبی نبود ولی در زمانی که باهم بودند یک تفکر راهبردی داشتند.

در عملیات شبانه هم که قبل‌تر صحبت شد، قدم اول پاکسازی میادین مین بود. دشمن ما میدان مین بود و مابرای عبور از میدان مین انواع و اقسام مین های عراقی که در میدان مین بود به نیروها آموزش می‌دادیم نقشه میدان مین را به نیروها می‌دادیم و تیم‌های مهندسی و تیم‌های تخریب به ازای هر یگانی که می‌خواست وارد عمل بشود تقسیم می‌شدند و یک یا چند معبر را باز می‌کردند.

این معابری که باز می‌کردند علامت گذاری می‌کردند تا جایی که دیگر میدان مین نباشد بعد ما با عکس‌های هوایی که داشتیم و با شناسایی که کرده بودیم گسترش دشمن و سنگر‌های دشمن را به نیروها اطلاع می‌دادیم بصورتیکه در زمان عملیات نیروهاکاملا توجیه بودند. همچنین به نیروها رزم تن به تن آموزش می‌دادیم. البته اینطور نبود که ما همیشه موفق باشیم، خیلی مواقع بود که  مین‌ها را تله می‌کردند و رزمندگان ما شهید می‌شدند.

* ما در عملیات شبانه از دوربین‌های دید در شب هم استفاده کردیم یا بعداً این تجهیزات اضافه شد؟

تا حدودی داشتیم اما کافی نبود. مثلاً دوربین دید در شب ژ3 را داشتیم. تانک‌های ما دوربین دید در شب داشت ولی دوربین دید در شبی که تانک داشت با نور مادون قرمز بود و دوربین مادون قرمز را با چشم معمولی نمی‌توان ولی با دوربین می‌توان دید. عراقی‌ها هم دوربین‌های مادون قرمز را داشتند بعضی موقع‌ها از نور استفاده می‌کردند یعنی با نورافکن‌های خیلی قوی عملیات شبانه را کشف می‌کردند. ما زمانی مخفی عمل می کردیم که عملیات کشف نشوداما وقتی عملیات آغاز می‌شد  از گلوله‌های منور استفاده می‌کردیم.

* در حوزه بکارگیری پهپاد تا پیش از اینکه نیروهای سپاه وارد این حوزه شوند آیا از پهپادهای ارتش هم استفاده شد؟

از پهپادهای ارتش که در سامانه‌های پدافند هوایی بود به عنوان هدف استفاده می‌کردیم. ما در اوایل جنگ از آنها استفاده نکردیم زیرا آنها در انبارها بودند و ما نمی‌دانستیم چون وقتی که انقلاب شد همه چیز به هم ریخت و همه رفتند و کسانی آمدند که در جریان خیلی از مسائل نبودند. خیلی از قطعات و خیلی از مهمات بودند که وجود داشت اما نیرو های جدیدی که آمدند از آنها اطلاع نداشتند. مثلاً ما در نیروی دریایی یک سری پهپادهایی داشتیم که این‌ها برای تست موشک‌های ضد هوایی بود اینها را ما بعدا پیدا کردیم و استفاده کردیم و صنایع دفاع هم از آنها بهره برداری کرد.

منبع: خبرگزاری تسنیم

منبع: ایران اکونومیست

کلیدواژه: دوران دفاع مقدس عملیات طریق القدس هشت سال دفاع مقدس شهید صیاد شیرازی استفاده کردیم برادران سپاه نیروهای سپاه نیروهای مسلح عملیات ها نیروی زمینی رزمندگان ما انجام دادیم سپاه و ارتش ارتش و سپاه عبور کردیم تصمیم گیری قرارگاه ها آن زمان میدان مین دید در شب آن عبور روی کار خط مقدم آن موقع اول جنگ ما فقط مین ها روی آن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۸۴۱۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

امیر سرتیپ بختیاری: محسن رضایی و ابوشریف اعتقاد داشتند وظیفه سپاه جنگیدن با دشمن خارجی نیست /گروه‌های چپ به ارتشی‌ها تهمت‌های ناموسی زدند

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عملیات بیت المقدس در تاریخ دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ آغاز و در روز سوم خرداد ماه همان سال با فتح خرمشهر به دست رزمندگان ایرانی به پایان رسید. نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در این عملیات قصد ورود به خاک عراق را داشتند که بنا به دلایل نظامی این امر تحقق نیافت و طرح عبور از مرز به عملیات بعدی یعنی عملیات رمضان موکول شد.

بنابر روایت جماران، در این شرایط سه راهکار اساسی بر روی میز مسئولان وقت برای تصمیم گیری در مورد ادامه وضعیت جنگ پس از فتح خرمشهر وجود داشت که در نهایت استراتژی ادامه جنگ و ورود به خاک عراق اتخاذ شد. ایران در عملیات بیت المقدس توانست شهر استراتژیک خرمشهر را فتح کند و شرایط را برای عراق و صدام حسین دشوار سازد. پس از فتح خرمشهر، جایگاه بین المللی ایران ارتقاء یافته بود، روحیه ای سرشار از امید در مردم و رزمندگان ایرانی پدید آمده بود، فروش نفت رشد قابل قبولی پیدا کرده بود و احتمال پیروزی صدام منتفی شده بود. اما هنوز برخی از شهرهای ایران مثل نفت شهر، سومار، قلاویزان و... در تصرف نیروهای عراقی بود. در این شرایط سه راهکار اساسی پیش روی مسئولان ایرانی برای ادامه راه وجود داشت.

آتش بس – مذاکره
توقف – انتظار
ادامه جنگ – بدون محدودیت در ورود به خاک عراق

دو گزینه ابتدایی نتوانست انتظارات مسئولان ایرانی را برای خاتمه دادن به جنگ برآورده کند و آنها پس از مشورت های فراوان تصمیم را بر آن بنا نهادند که گزینه سوم را انتخاب کنند و در عملیات بعدی خود وارد خاک سرزمینی کشور عراق بشوند. لازم به ذکر است نیروهای مسلح ایران تصمیم خود را برای ورود به خاک عراق در مرحله چهارم عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) گرفته بودند که بنا به دلایلی قادر به تحقق آن نشدند. اولین عملیات برون مرزی ایران در جنگ با عراق، در تیر ماه سال ۱۳۶۱ تحت عنوان عملیات رمضان آغاز شد.

در این مصاحبه که مربوط به سال ۱۳۹۴(بوده)و در خلال یک پژوهش علمی تهیه شده است، با سرتیپ بازنشسته توپخانه و ستاد «مسعود بختیاری» از نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، افسر عملیاتی قرارگاه کربلا از طراحان عملیات بیت المقدس(عملیات آزادسازی خرمشهر) در خصوص نحوه طرح‌ریزی، اجرای و در نهایت موفقیت عملیات بیت‌المقدس گفتگویی صورت گرفته است.

در سلسله عملیات های چهارگانه نیمه دوم سال ۱۳۵۹ که همگی به نوعی به ناکامی انجامید، ارتش جمهوری اسلامی ایران عملاً مدیریت صحنه جنگ را بر عهده داشت. به نظر شما عوامل ناکامی ایران در این عملیات ها چه بود؟

اولاً باید بگویم که صحبت شما کاملاً درست است؛ مدیریت صحنه جنگ را ارتش بر عهده داشت. به این دلیل که در آن زمان هنوز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انسجام سازمانی پیدا نکرده بود. اساساً سپاه به عنوان فرماندهی کل تشکیل نشده بود و به صورت سپاه شهری با وظیفه انتظامی عمل می‌کرد. آقای ابوشریف و مرتضی رضایی که هر دو به فرماندهی سپاه منصوب شدند، اساساً معتقد به جنگیدن سپاه با دشمن خارجی نبودند و اعتقاد داشتند که سپاه وظیفه دیگری دارد.

اما تعدادی دیگر که از فرماندهان سپاه که عمدتاً متعلق به استان خوزستان بودند مثل آقای شمخانی، سردار رشید، احمد غلامپور و شهید احمد سوداگر اعتقاد داشتند که سپاه باید در جنگ برون مرزی نیز شرکت کند. غرض این بود که بگویم در سال اول جنگ مدیریت صحنه بر عهده ارتش است، زیرا نیروهای سپاه هم فاقد سازمان و هم فاقد تجربه هستند.

نیروهای مردمی نیز علی رغم همه شور و شوق و انگیزه خود که جای تردید ندارد، نه مجهز و نه آموزش دیده بودند. کسانی هم که اندک آشنایی داشتند از حد سرباز منقضی خدمت و یا درجه‌دار منقضی خدمت تجاوز نمی‌کرد. بنابراین مدیریت صحنه جنگ بر عهده ارتش بود اما ارتشی که دچار مسائل طبیعی و پالایش‌های صورت گرفته بعد از هر انقلابی قرار می‌گرفت، شده بود. در واقع انقلاب یعنی تغییر طبقات اجتماعی. ارتش نیز باید خود را با هنجارها و شرایط جدید تطبیق می‌داد و توجیه می‌کرد. طبیعی بود که فرماندهان قدیم نمی‌توانستند جایگاهی داشته باشند.

در اثر این مسائل دو فشار بر ارتش وجود داشت. مورد اول فشار بیرونی به ارتش بود که خود به دو بخش تقسیم می‌شد. یک فشار ضد انقلاب برای انحلال ارتش که عمدتاً گروه‌های چپ سردمدار این جریان بودند. فشار دیگر از طرف انقلابیون راستین و روشنفکران جامعه بود. تصور این افراد آن بود که ارتش یک ارتش آمریکایی است و کودتای ۲۸ مرداد را بار دیگر تکرار خواهد کرد.

یک فشار هم از درون خود ارتش از جانب نیروهای ارتش وجود داشت. نیروهای ارتش افرادی بودند که عمدتاً درک صحیحی از مفهوم آزادی نداشتند و فکر می‌کردند هر کس هر کاری که به دلخواهش است را انجام بدهد مفهوم آزادی شکل گرفته است.

بنابراین، بدون هیچ سوءنیتی اغلب دنبال منافع و مصالح شخصی خود بودند و یا فکر می‌کردند واحد به آن طوری که فکر می‌کنند مدیریت بشود بهتر است. مثلاً در یک واحدی سربازان به نوبت هفتگی فرماندهی واحد را در دست می‌گرفتند. در یک واحدی فرماندهی شورایی شده بود. این قبیل مشکلات پیش آمد و فشار از درون و بیرون بر ارتش بسیار زیاد شد و موجب گشت، انضباط ارتش خدشه‌دار بشود. هنگامی که انضباط دچار مشکل بشود، به تبع آن آموزش نیز دچار مشکل می‌گردد. همچنین نگه‌داری تجهیزات و آماده نگه داشتن نیروها نیز دچار مشکل می‌گردد.

بنابراین، ارتش با این سه مشکل اساسی مواجه بود و زیر یک فشار روانی شدید که ناشی از تبلیغات گروه های چپ مبنی بر انحلال ارتش بود قرار داشت. در این فشار تبلیغاتی تهمت‌های بسیار ناروا و حتی ناموسی به نیروهای ارتش وارد می‌شد. در کنار این موضوعات، در هفته اول انقلاب مسئله پاره‌ای نا امنی ها در بعضی از نقاط کشور پیش آمد. طبیعتاً نظام برای برقراری امنیت و برای حفظ تمامیت ارضی کشور نیاز به نیروی مسلح داشت. شهربانی و ژاندارمری آن زمان که امروز در قالب نیروهای انتظامی ناجا می‌شناسیم، چون در قبل از انقلاب در صف اول فرمانداری نظامی بودند تقریباً از بین رفته بودند.

ارتش همچنین درگیر برقراری تامین امنیت در غرب کشور و در آمل در شمال کشور و همچنین در خوزستان در جنوب غرب کشور است. نزدیک بیست ماه ارتش درگیر برقرای امنیت داخلی در کشور بود.

در کنار این، مسئله پاک‌سازی عناصر از نظر سیستم انقلاب و گروه هایی که تشکیل شده بود در ارتش ادامه داشت و به گفته شهید دکتر چمران وزیر دفاع وقت، ظرف ۲۰ ماه ۱۵۰۰۰ نفر در ارتش پاک‌سازی شدند. در کنار این پاک‌سازی یک سری از نیروها نیز خود از ارتش خارج شدند که اکثراً متخصصین حرفه‌ای ارتش محسوب می‌شدند.

در کنار این، وزیر دفاع وقت با تصویب شورای عالی دفاع مدت سربازی را از ۲۴ ماه به ۱۲ ماه کاهش داد. این کاهش به خاطر این بود که سربازها هر روز به یکی از گروه های سیاسی متمایل می‌شدند. طبیعتاً خدمت ۱۲ ماه سرباز را در مرحله عملیاتی نگه نمی‌دارد. کسی که سرباز می‌شود ۴ ماه را در دوره آموزش رزم مقدماتی می‌گذراند. یک ماه را نیز به مرخصی می‌رود. از هفت ماه باقی مانده سرباز باید آموزش یگانی را در پادگان بگذراند. یعنی سرباز در دوره آموزش مقدماتی فقط با اصول اولیه سربازی آشنا می‌شود. کار کردن با توپ و تیربار و تانک و یا هر چیز مربوط به رسته را باید در آموزش انفرادی یگانی بگذراند. در حقیت در هر رسته‌ای که خدمت می‌کنی باید آموزش مرتبط با رسته را در قالب آموزش انفرادی یگانی بگذرانید. در ۳ ماه باقی‌مانده باید آموزش اجتماعی یگان فراگرفته شود. یعنی اینکه گردان من چگونه با گردان کناری خود می‌تواند کار کند.

مخلص کلام این است که سرباز در یک سال اول آموزشی است. بعد از پایان یک سال تبدیل می‌شود به یک سرباز عملیاتی زیرا آموزش های مرتبط را طی کرده تا به یک تخصصی در حد خود رسیده است. حال شما این فرد را مرخص می‌کنید و یک سرباز دیگر را جایگزین او می‌کنید. در حقیقت شما هیچ وقت یک سرباز عملیاتی در اختیار ندارید. در کنار این ها وقتی شما مدت سربازی را به یک سال تقلیل دادید، بسیاری از رانندگان و خدمه توپ ما که یک مقداری نیاز به سواد بالاتری نیاز دارند تا بتوانند با این وسایل کار کنند که اکثر از درجه‌داران و افسران وظیفه بودند نیز رفته بودند. ارتش از لحاظ کادر پرسنلی دچار مشکل عمده‌ای شده بود. هم در رده بالا فرماندهانی را از دست داده بودیم به دلیل مسئله انقلاب، هم تعدادی خود از ارتش خارج شده بودند.

ذکر این نکته قابل توجه است که عنوان شده بود هر کس در هرجایی که دوست دارد خدمت کند. در نتیجه همه کسانی که تخصص تانک داشتند و در گرمای خوزستان خدمت می کردند و حتی دوره تخصص خود را در انگلستان دیده بودند به شهرهای خود انتقال یافتند. در نتیجه لشکر زرهی خالی از نیروی متخصص شده بود. ارتش نیز دچار مسائل امنیتی کشور شده بود و آموزش تخصصی خود را کنار گذاشته بود.

در حقیت ارتش به کار جنبی مشغول شده بود. آموزش، انضباط و تعمیر و نگه‌داری تجهیزات ارتش دچار مشکل شده بود. حال این ارتش با یک حمله بسیار قدرتمند خارجی مواجه شده است. یعنی مواجه با ارتشی که خود را دو سال آماده حمله کرده است. در آن زمان نیروی زمینی ارتش ۶ لشکر بیشتر نداشت. لشکر ۶۴ ارومیه، لشکر ۲۸ کردستان، لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه، لشکر ۹۲ زرهی خوزستان، لشکر ۱۶ زرهی قزوین، لشکر ۷۷ خراسان و لشکر ۲۱ که این لشکر، لشکر منحل گارد شاهنشاهی بود.

ما با چنین وضعی مواجه می‌شویم با هجوم دشمن؛ در حالی که بیش از سه لشکر ما نیز درگیر تامین امنیت در مناطق آشوب‌زده کشور است. در کنار این به هر دلیلی که مدیریت عالیه نظام باوری مبنی بر حمله عراق به کشور ندارد، اطلاعات و هشدار ارتش مبنی بر احتمال وقوع حمله عراق به کشور مورد قبول واقع نمی‌گیرد.

در درجه دوم موضوعی که از نظر من اهمیت بسیار دارد آن است که سیستم های اطلاعاتی ارتش ما منحل شده بود. چون از هر نوع سیستم اطلاعاتی برداشت ساواکی بودن داشتند. در حالی که سیستم اطلاعاتی ارتش کار انفرادی بر روی کسی انجام نمی‌دهد. سیستم اطلاعاتی ارتش بر روی زمین، دشمن، جو و تهدید کار می‌کند. آیا کسی با حکومت مخالف است یا خیر به سیستم اطلاعاتی ارتش ارتباطی پیدا نمی‌کند. ولی به دلیل اینکه برچسب ساواکی بودن بر روی نیروهای ارتش خورده می‌شد، خیلی از نیروها رفته بودند و در نتیجه سیستم اطلاعاتی ارتش آنگونه که باید نمی‌توانست رصد ارتش عراق را انجام بدهد و چون سیستم اطلاعاتی شما از هم پاشیده بود، عناصری که برای شما از کشور مقابل خبر می‌آوردند شناخته شده بودند و یا به خاطر انحلال سازمان های کشور دیگر در دسترس نبودند.

بنابراین اطلاعاتی که از ارتش عراق وجود داشت، اطلاعات بسیار اندکی بود. آن اطلاعاتی که توسط حاضرین در مرز داده می‌شد نیز مورد قبول و باور نبود. در نتیجه عراق به یک مرتبه با هجوم سنگین ارتش عراق مواجه شد. اما بدون هیچ تعصب سازمانی نگاه کنید که چه سازمانی جلوی پیشروی دشمن را گرفت؟ یک لشکر ساده از نظر نظامی می‌تواند ۶۰، ۷۰ ، ۸۰ یا صد کیلومتر نظامی را پوشش بدهد. ولی لشکر ۹۲ خوزستان با استعدادی کمتر از ۴۰ درصد با مرزی معادل ۵۰۰ کیلومتر هر گوشه ای را بپوشاند باز از گوشه دیگر عده ای وارد می‌شوند.

بنابراین، در آغاز جنگ در شش، هفت روز اول ارتش عراق حدود ۱۵۰۰۰ کیلومتر از خاک سرزمینی کشور ما را به اشغال درآورده است. در بعضی از نقاط مثل دزفول در حدود ۹۰ کیومتر پیشروی کرده است. اما یک نکته‌ای در اینجا وجود دارد. اینکه در مقابل این هجوم هیچ اقدامی صورت نگرفته صحبتی کاملاً اشتباه است زیرا شهدایی هستند که متعلق به همان روزها اول جنگ هستند اما این مقاومت، مقاومتی متناسب با شدت حمله عراق نیست و لذا جلوی پیشروی عراق گرفته می‌شود و به حمله آن به تاخیر انداخته می‌شود و قبل از اینکه عراق به اهداف خود برسد پیشروی او متوقف می‌شود.

این نکته بسیار مهمی است. عراق به قصد اشغال خرمشهر، آبادان، شوش، اندیمشک، دزفول، شوشتر وارد خوزستان شده و قصد داشت به سمت ماهشهر حرکت کند زیرا خوزستان را از آن خویش می‌داند. به جز نیمی از خرمشهر در بقیه موارد موفق نبود و نیروهای عراقی در بیابان های خوزستان در نیمه راه هدف متوقف شدند. این مسئله قابل توجه‌ای است که عراق به اهداف استراتژیکی مورد نظر خود نتوانست دست پیدا کند. جلوی این پیشروی را ارتش توانست بگیرد. نیروهای مردمی با علاقه بدون ترس از شهادت به جبهه آمده بودند اما در مقابل یک ارتش منظم باید با یک ارتش منظم جنگید. در مقابل تانک باید تانک قرار داد. در مقابل هواپیما باید هواپیما قرار داد. در مقابل هلی‌کوپتر، هلی‌کوپتر نیاز دارید. صرف ایثار و جانبازی نمی‌تواند از همه کاری جلوگیری کند. تخصص و تجهیزات نیز مطرح است.

البته حضور نیروهای مردمی خود روحی‌ دهنده، تشویق‌کننده و یک عامل موثر می‌تواند باشد؛ اگر چه در بعضی از نقاط اغتشاش نیز به وجود می‌آورد. یک سری افراد برای کمک می‌آیند، اما به خاطر اینکه وارد به کار نیستند اختلال نیز در کار پیش می‌آوردند. اما نهایت کمک را نیروهای مردمی کردند. از مردم مناطق اشغالی نیز فقط مردم خرمشهر مقاومت کردند. سایر شهرها مردم شهر را تخلیه کردند یا در شهر بودند اما فشاری نبود. بین شش روز تا دو ماه ابتدایی جنگ بود که ارتش عراق در خاک ایران متوقف و به نوعی زمین گیر شد. ارتش عراق آمده بود تا به یک چیزی دست پیدا کند اما نتوانست. وقتی شما توانستید دشمن را متوقف کنید، آن وقت می‌توانید به او حمله کنید. طبق روش‌ها و اصول تاکتیکی باید ابتدا دشمن حمله‌ور متوقف بشود. در واقع ابتدا باید او را مهار کنید.

این کار را ارتش انجام داد. در روز ششم بود که عراق درخواست آتش‌بس کرد. تقاضای آتش‌بس نشان دهنده این است که آن‌ها فهمیدند که نمی‌تواند به اهداف مورد نظر خود دست پیدا کنند. عراق به ایران حمله نکرده تا در روز ششم درخواست آتش بس بکند. نیروهای موجود در خرمشهر ۳۴ روز مقاومت کردند. حتی نیروی زمینی برای جبران کمبود نیروی خود از ۷۵۰ دانشجوی دانشکده افسری به صورت سرباز در خرمشهر استفاده کرده است. در ۱۷ روز اول ۳۰ خلبان شهید شدند که این نشان دهنده آن است که چه مقدار پرواز انجام شده است.

در هوانیروز هم به همین شکل بود. یا حجم تیراندازی توپ‌خانه ما نشان دهنده آن است که چه مقدار تیراندازی کرده با بتواند دشمن را متوقف بکند. به هر حال یک نتیجه بگیریم. متوقف کردن دشمن ظرف بیست روز تا دو ماه ابتدایی اقدامی بسیار بزرگ از نظر تاکتیکی بود و مانع از این شد که عراق به اهداف مورد نظر خود برسد. امروزه یکی از تعاریفی که در مورد پیروزی به کار می‌برند این است که اگر شما مانع رسیدن دشمن به اهداف مورد نظرش بشوید شما پیروزید.

برای مثال، اسراییل در خلال جنگ ۳۳ روزه به داخل خاک لبنان حمله‌ور می‌شود. نیروهای حزب الله نمی‌گذارند اسراییل به اهداف خود دست پیدا کند. اگر چه صدمات و لطماتی به حزب الله وارد شده، اما چون نتوانسته به اهداف خود برسد شکست خورده است. بنابراین همین‌قدر که ارتش عراق به اهداف خود نرسید و ظرف شش روز تقاضای آتش‌بس کرد، نشان دهنده خنثی شدن استراتژی حمله خود به ایران است. اینجا است که ما می‌گوییم عراق دچار شکست شد. از این پس ما به عراق حمله میکنیم.

جالب است که پس از گذشت بیست روز از حمله عراق به کشور در حالی که در بعضی از نقاط هنوز توسط عراق عقب زده می‌شویم، به عراق حمله می‌کنیم. حمله‌ای هم که انجام می‌شود به چند دلیل است. یک بر اساس فشار افکار عمومی است. زیرا افکار عمومی به دلیل مسائل انقلابی به هیجان آمده و اصول نظامی را نمی‌شناسد و خواستار حمله به عراق می‌شود. مردم دچار خشم شده بودند زیرا عراقی که یک چهارم با وسعت و یک سوم ما جمعیت دارد به کشور حمله کرده است. به هر حال ارتش ناگزیر است که به افکار عمومی پاسخ بدهد. اطلاعات رسیده از عراق اطلاعات خوبی نیست.

ما در روز بیست و سوم مهرماه توسط لشکر ۲۱ که متشکل از لشکر ۱ و ۲ تهران بود که در حال ادغام شدن بودند، از این لشکر دو تیپ آن بر روی قطار بود که وارد اندیمشک شده بود و یک تیپ نیز در تهران بود. این لشکر با دو تیپی که از قطار پیاده می‌شوند در منطقه ای که شناسایی نشده، اطلاعاتی از آن به دست نیامده و منطقه را نمی‌شناسد دستور حمله داده می‌شود. از نظر اینکه به هدف خود دست پیدا نکردیم ما ناکام بودیم اما نکته آنجاست که دشمن فهمید علی‌رغم تمام کمبود توان حمله به او را داریم. دشمن متوجه شد که ما اشغال را نمی‌پذیریم. سر سازش با کسی را نداریم.

بنابراین، عملیات ارتش اگرچه به اهداف خود نمی‌رسد اما آثار طبیعی و دستاوردهایی دارد و آن نشان دهنده عزم جمهوری اسلامی و همچنین روحیه مقاومت در ارتش است. ضمن اینکه این چهار عملیات نیمه دوم سال۱۳۵۹، عملیات کوچک و محدود است. یعنی یک یا دو تیپ شرکت کردند و نه چند لشکر که در سال آخر جنگ ما شاهد آن هستیم. این عملیات ها، عملیات های کوچکی هستند که در شرایط بسیار خاص انجام می‌شوند. در واقع به اصطلاح شما یک پنجول به دشمن می‌کشید.

بنابراین، این که می‌گوییم ناکام است باید ناکامی را در شرایط خاص خود ببینیم و ضمناً اثرات ناکامی را درست بسنجیم. این اثرات ناکامی دشمن را در جای خود نگه داشته است. درست است که ما نتوانستیم به هدف خود دست پیدا کنیم، اما دشمن در جای خود ایستاد. ضمن اینکه در این سال اول جنگ هم، ارتش عملیات موفق هم دارد. چرا به تصرف تپه های الله اکبر و تصرف تپه های میمک در ایلام اشاره نمی‌شود؟ بنا به دلایل خاصی بر این چهار عملیات تاکید شده است. در صورتی که ما عملیات موفق هم داریم.

بله! ما می‌پذیریم که نتوانستیم هدف جغرافیایی را به دست آوریم. بر اثر فشار افکار عمومی با یک گردان یا یک تیپ به یک لشکر زرهی عراق حمله کردیم. اما همین قدر هم که ما به او حمله می‌کنیم عراق را از دستیابی آبادان صرف نظر می‌کنیم. ما با یک گردان جلوی دستیبای عراق به آبادان را می‌گیریم.

این‌ها خود به نوعی موفقیت محسوب می‌شود. خلاصه کلام اینکه می‌گویند این چهار عملیات به ناکامی منجر شد قدری بی‌انصافی است. باید نگاه کنیم به شرایط و جو موجود و به حجم نیروی به کار رفته در آن زمان و اثراتی که از خود به جای گذاشته است. شما با حداقل نیرو، با اطلاعاتی که درست نیست، در اثر فشار افکار عمومی ناچار شدید که پاسخ بدید به افکار عمومی زیرا عنوان می‌شد که اگر ارتش نمی‌تواند عملیات کند تکلیف او را مشخص کنیم. اما دستاورد آن تثبیت دشمن است.

پس نتیجه می‌گیریم که ناکامی به معنای شکست مطلق نبود. دستاورهای داشته که در پاره ای باکامی هم بوده است. عوامل آن چه بود؟ کمبود نیرو، عدم شناسایی زمین، انسجام نداشتن ارتش زیرا ارتش در ۶ ماه اول جنگ شروع به بازسازی خود کرد و در حال تجدید ساختار و بازگرداندن سربازان خود بود و از لحاظ نیروی انسانی، از نظر تجهیزات، از نظر آموزشی و با این وضع ارتش عراق را نگه داشته است.

بنابراین، لغت «ناکامی» یک لغت منصفانه‌ای نیست. اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم همان قدر که ارتش عراق را متوقف کردیم و مجبور کردیم تانک خود را به پشت خاکریز ببرد، این را ما جز موفقیت می‌پنداریم اگر چه مقداری از خاک ما را اشغال کرده است. اما دلایل اشغال و دلایل عدم حضور ارتش را باید در بیرون از ارتش جست و جو کرد.

در مرحله چهارم عملیات بیت المقدس عبور از مرز به منظور رسیدن به خاک عراق برای نیروهای ایرانی طرح ریزی شده بود. آیا فلش یا جهت‌گیری در کالک عملیاتی برای رفتن به سوی بصره صرفاً به همین فلش ختم می‌شد و شکل آرمانی داشت و یا نیروهای ایرانی قصد حرکت به سمت عراق را داشتند و بنا به دلایلی موفق به تحقق این امر نشدند؟ به فرض آنکه نیروهای ایرانی توان حرکت به سمت بصره را داشتند باز هم از مرز عبور می‌کردند؟

بله از ابتدا طرح ما این بود که از مرز خارج بشویم. یعنی در حقیقت یک عملیات چهار مرحله‌ای در نظر داشتیم. یعنی چهارگام پشت سر هم برداریم. در ابتدا از رودخانه کارون عبور کنیم و به منطقه آن طرف کارون برویم و نیروهای عراقی را عقب بزنیم و به لب مرز برسیم و از مرز عبور کنیم بپیچیم به سمت بصره و وقتی به سمت بصره رفتیم ارتباط عراق با خرمشهر قطع می‌شد. این را می‌گویند که احاطه دور یا دورانی. یعنی ما به جای اینکه از یک نقطه مستقیم به بیرون برویم از پنجره خارج می‌شویم. این طرح هم بر روی کاغذ و هم بر روی طرح ها بود و باید به مرحله اجراء در می‌آمد، اما در عمل وقتی ما مرحله اول و دوم را با موفقیت پیگیری کردیم و به خط مرزی رسیدیم، حالا وقت خارج شدن از مرز و حرکت کردن به سمت شرق بصره و چسبیدن به رودخانه اروند برای پدافند بود. اینجا عراق نیروهای خود را تقویت کرده بود و رسیدن به آنجا هفت، هشت روز برای ما طول کشیده شده بود و نیروهای ما خسته شده بودند و توان رزمی ما دیگر کفایت نمی‌کرد و بنابراین ما به جای اینکه به سمت بصره برویم و خرمشهر را به محاصره در بیاوریم، راه را نزدیک‌تر کردیم و از داخل خاک ایران و از داخل مرز به سمت خرمشهر حرکت کردیم و در شلمچه عراق را گرفتیم.

پس طرح شکل آرمانی نداشته است؟

خیر به هیچ وجه.

امیر هیچ سندی نیست که در طول عملیات بیت المقدس مذاکره ای با امام مبنی بر ورود به خاک عراق شده است؟

چرا اما نه به این شکل. فرمانده کل نیروهای مسلح هیچ‌وقت در جزییات به این صورت دخالت نمی‌کند. اما عبور از مرز و ورود به خاک عراق تحت عنوان استراتژی نظامی ایران به تصویب حضرت امام رسیده بود. آن هم این بود که ایشان پس از فتح خرمشهر طی دو جلسه که یکی در روز ششم خرداد و دیگری در روز بیست خرداد ماه با اعضای شورای عالی دفاع شکل گرفت، ایشان از مسئولین سوال می‌کنند که شما قصد چه کاری را دارید؟ آن‌ها پاسخ می‌دهند که ما برای تحقق خواسته‌های خودمان که عبارت بود از متجاوز اعلام کردن عراق، پرداخت خسارت عراق و خارج کردن عراق از سایر مناطق اشغالی باید یک فشار سنگین نظامی وارد کنیم تا خواسته‌های ایران محقق بشود. زیرا عراق نمی‌پذیرفت که از مناطق اشغالی خارج بشود و صحبت‌ش آن بود که همین جا بر سر مرزهای جدید صحبت کنیم. ایشان این موضوع را تصویب کرده بود.

پس عملا عبور از مرز به عملیات رمضان موکول میشود؟

بله.

اگر زمانی که عملیات بیت المقدس طراحی می‌شد، همان موقع هم مذاکرات با امام خمینی شروع شده بود شاید شرایط بهتر بود!

شورای عالی دفاع با امام صحبت کرده بود. سازمان بالادستی نیروهای مسلح شورای عالی دفاع بود. اعضای شورا طرح را تصویب کرده بودند. یک نکته را اینجا عرض کنم. در مرحله خروج از مرز در ماموریت‌ها آمده است که بنا به دستور آماده می‌شوند تک را به داخل خاک عراق انجام دهند. یعنی ما وقتی به مرز رسیدیم یک بار دیگر برای عبور از مرز سوال می‌کنیم. این یک لغت متداول نظامی است. بنا به دستور رده بالاتر اجازه عملیات داریم. مقام مسئول با توجه به شرایط و مقتضیات دستور به انجام دادن یا ندادن عملیات می‌دهد. ما طرح‌ریزی را انجام دادیم اما خروج از مرز و وارد شدن به خاک یک کشور دیگر بنا به دستور یک مقام بالاتر انجام می‌دهیم و مسئله مربوط به مسائل سیاسی است.

پس در طرح عملیات بیت المقدس نیز بنا به دستور قید شده است؟

بله کاملاً؛ منتهی چون ما دیگر نمی‌توانستیم ادامه بدهیم خود به خود سوالی هم مطرح نشد. حال در مرحله بعد باید تکلیف خود را با عراق روشن کنیم و دو مرحله باقی مانده عملیات بیت المقدس را اجرا می‌کنیم. در واقع عملیات رمضان آن دو مرحله باقی مانده از عملیات بیت المقدس است.

استراتژی جمهوری اسلامی ایران برای عبور از مرز بر چه اصولی استوار بود؟ آیا این صحبت که ارتش مخالف انجام تاکتیکی عملیات بود صحت دارد؟

استراتژی نظامی جمهوری اسلامی ایران برای عبور از مرز عبارت بود از تعقیب متجاوز در داخل خاک خود و تنبیه او. عراق به ما تجاوز کرده بود و اگر به خاطر داشته باشید امام می‌فرمود جنگ جنگ تا رفع فتنه. این رفع فتنه که یک آموزه دینی هم هست یعنی وقتی یک تجاوزی صورت گرفته باید چشم فتنه را کور کنید و لذا تنبیه متجاوز و به زانو درآوردن عراق ماموریت این عملیات بود. یعنی شما عراق را از منظر ضعف پای میز مذاکره بکشانید و تا زمانی که مناطقی از شما در دست ارتش عراق است وزیر خارجه عراق حرف شما گوش نمی‌دهد. او قصد امتیاز گیری دارد.

بنابراین، مسأله عبور از مرز استراتژی نظامی ما بود. استراتژی نظامی ملی ما ادامه جنگ بود و استراتژی نظامی ورود به خاک عراق بود. منطقه جنوب عراق و منطقه بصره برای اجرای این استراتژی انتخاب شد. ما بیش ازحدود ۱۶۰۰ کیلومتر با عراق مرز مشترک داریم. یک منطقه شمالی عراق است، منطقه دیگر منطقه میانی و روبری استان ایلام و کرمانشاه است و آخرین منطقه روبروی استان خوزستان است. استراتژی نظامی ما در تعقیب استراتژی ملی در ادامه جنگ و تنبیه متجاوز و مبتنی بر ورود به خاک عراق در منطقه جنوب و وصول به بصره بود . این امر متین نیز بود زیرا در شمال عراق کردستان قرار داشت که به اهمیت چندانی برای رژیم عراق نداشت. زیرا کردستان همیشه یک حالت خودمختاری و جدایی طلبی از عراق داشته است. در مرکز عراق نزدیک‌ترین هدفی که میتوانید عراق را به زانو دربیاورید شهر بغداد بود که حدود ۲۲۰ کیلومتر از مرز ما فاصله داشت. ولی بصره در فاصله ۳۰ کیلومتری خاک ما و چسبیده به مرز بود. بصره دومین شهر عراق، بزرگترین بندر عراق، پرجمعیت‌ترین شهر عراق بعد از بغداد و پیش‌بینی می‌شد که با تهدید بصره عراق قاعدتا باید تسلیم بشود.

آیا تصور درستی بود که با تهدید بصره رژیم عراق تسلیم می‌شود؟

به نظر ما شاید درست نبود. اما در نهایت شما باید این شهر بزرگ را به تصرف دربیاورید و آن وقت ببینید که عراق چه جوابی می‌دهد. جنگ را پایان دهیم یا اینکه به جنگ ادامه دهیم. ارتش نیز مخالف نبود. نظر تیمسار ظهیرنژاد این بود که ما در مرز پدافند قابل اطمینانی نداریم. زیرا مرز گسترده است. باید برویم و بچسبیم به یک مانع قابل پدافند. نزدیک‌ترین مانع قابل پدافند رودخانه شط العرب یا اروند رود بود که از کنار بصره می‌گذرد. نظر امیر ظهیرنژاد مبتنی بر واقعیات و ادبیات نظامی بود که ما بتوانیم به یک زمین قابل پدافند بچسبیم چون در مرز در مقابل هجوم زمینی عراق دوباره آسیب‌پذیر می‌شدیم.

ولی این موضوع که مخالفت در ارتش صورت گرفت برمی‌گردد به یکی، دو نفر محدود؛ آن هم که نه با هدف کلی مخالف باشند، آن‌ها می گفتند از آنجا که عراق از یک حمایت جهانی برخوردار است و عبور از مرز ما یک جنبه بین‌المللی و فرامنطقه ای پیدا می‌کند و حکومت عراق تحت تاثیر سقوط قرار میگیرد و سیاست جهانی نمی‌پذیرد، زیرا که عراق در آن زمان جز دوستان و متحدان شوروی بود و لذا یک نوع افت بود برای شوروی که یکی از متحدانش سقوط می‌کرد. این موضوع باعث شد که یکی دو نفر میان حمله عراق در مرز و حمله به عراق در خارج مرز تفکیک قائل شوند. در خارج از مرز عوامل دیگری به کمک عراق خواهند آمد که همین هم شد. ولی مخالفتی که ارتش بایستد و بگوید من مخالفم نبود.

به نظر شما آیا اگر نیروهای ایرانی موفق می‌شدند منطقه‌ای حتی استراتژیک و وسیع را اشغال کنند، مسئولین جمهوری اسلامی قائل به پایان رساندن جنگ می‌شدند؟

مشروط به اینکه عراق در مقابل خواسته های ما تسلیم می‌شد بله؛ خواسته های ما به این شرح بود:

۱. عراق بپذیرد متجاوز است.

۲. عراق بپذیرد که باید غرامت پرداخت کند.

۳. عراق از باقی‌مانده مناطق اشغالی خارج بشود و در نهایت ما می‌گفتیم نظام عراق و شخص صدام حسین این جنگ را برپا کرده است. این‌ها باید از کار برکنار بشوند.

حال با گرفتن بصره آیا عراق اینها را می‌پذیرفت؟! به نظر من امکان داشت نه. با تجربه امروز این حرف را می‌زنم. زیرا دو دفعه‌ای که آمریکا به عراق حمله کرد، تا کاخ صدام حسین هم رفتند، اما او مقاومت می‌کرد. اما نکته اینجاست که این منطقه نزدیک‌ترین هدفی بود که از آنجا می‌شد به عراق حمله کرد.

استراتژی جمهوری اسلامی ایران در عملیات رمضان درست نبود و موجبات ناکامی ایران در صحنه جنگ را پدید آورد. آیا راهکار بهتری برای ادامه جنگ نبود؟

استراتژی عملیاتی ما ممکن است در رمضان دچار نقص بوده باشد، اما استراتژی کلی غلط نبود. چرا راهکار بهتری بود به شرطی که وسایلش نیز آمده بود. راهکار بهتر این بود که شما از منطقه ایلام مستقیم به سمت بغداد تک کنید اما آنجا باید حدود ۲۲۰ کیلومتر پیشروی می‌کردید تا به بغداد می‌رسیدید و رفتن به سوی بغداد خود مواجه میشود با اعمال نفوذها و نظرهای خارجی و لذا از نظر تئوریکی مکان بهتری بود. حمله به سمت بغداد از طرف جبهه میانی راهکار مناسبی بود. اما از نظر عملیاتی و مقدورات موجود در توان ما نبود. منطقه بصره پاشنه آشیل عراق است. دو دفعه ای که آمریکا در سال های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ به عراق حمله کرده، هر دو دفعه از سمت جنوب عراق حمله ور شده است. می‌توانست از غرب و شرق و شمال هم بیاید اما این منطقه را انتخاب میکند.

آیا به صرف شکست ایران در عملیات رمضان، می‌توانیم ماهیتاً بگوییم ادامه دادن جنگ پس از فتح خرمشهر اشتباه بود ؟

ما در عملیات رمضان نتوانستیم به هدف مورد نظر دست یابیم. تا هدف و تا نهر کتیبان و تا شمال بصره رفتیم اما نتوانستیم آن را تثبیت کنیم به خاطر این که قدرت نگه‌داری را نداشتیم. عراق تاکتیک جدیدی به کار برده بود. وقتی متوجه شده بود که هدف ما بصره است، نیروهای زبده و ورزیده خود را عقب نگه داشته بود و نیروهای دست دوم خود را جلو نگه داشته بود.

بنابراین، وقتی ما با زحمت خط را شکافتیم و به هدف خود رسیدیم تازه مواجه شدیم با نیروهای تازه نفس و آماده پاتک کننده دشمن که این کار را برای ما مشکل می‌کرد. عرض بنده این است که نگوییم عملیات رمضان با شکست مواجه شد. جمهوری اسلامی ایران نشان داد که تا حق خود را نگیرد دست از سر عراق بر نمی‌دارد و اراده خود را از مرحله حرف به مرحله عمل تبدیل کرد. تلفات و خسارات سنگینی هم به عراق در داخل مرز وارد شد و عراق متوجه شد که در معرکه بدی گیر افتاده است.

بنابراین، می‌توانیم بگوییم که دستاوردهایی در اینجا داشتیم ولی از نظر مفاهیم نظامی نتوانستیم هدفمان را بگیریم و عراق هم پای میز مذاکره نیامد. شما نمی‌توانید امروز درباره اتفاقات آن روز به راحتی قضاوت کنید. مثل این می‌ماند که شما با ماشین شخصی از منزل خارج می‌شوید و در مسیر تصادف میکنید بعد بگویید ای کاش با اتوبوس رفته بودم. این حرف که می‌توانستیم جنگ را تمام کنیم می‌تواند به عنوان یک فکر و فرضیه مطرح بشود، اما شما برگردید به شرایط سال ۱۳۶۱. در سال ۱۳۹۳ قضاوت شما می‌تواند فرق کند. شما هنوز نمی‌دانید که در عملیات رمضان شکست می‌خورید یا خیر. شما رمضان را با خیال راحت و با اطمینان جلو می‌روید و می‌گویید عراق دیگر ساقط شد. در ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس ضربه محکمی به عراق زدید؛ چطور ممکن است عملیات پنجم ناکام بشود؟

بنابراین، باید در شرایط سال ۱۳۶۱ مقایسه را انجام داد. جوان خرمشهری که خانه و زندگانی اش ویران شده است، جوان آبادانی، جوان ماهشهری و... ده شهر ما ویرانه شده و حال شما به مرز رسیدید. فضای و هیجان انقلابی، خانواده شهدا، به هیجان آمدن یک نظام از پیروزی‌های به دست آورده شده و به رخ کشیدن قدرت انقلابی خود، فضایی نیست که شما از آتش‌بس صحبت کنید.

امیر به عنوان آخرین سوال، از چه زمانی اختلاف میان فرماندهان ارتش و سپاه پدید آمد؟ آیا اختلاف ناشی از شکست در عملیات رمضان بود؟

اول اختلاف را معنی کنیم. اختلاف در روش جنگی و در نوع فرماندهی بود. از عملیات رمضان به بعد سپاه به این نتیجه رسیده بود که به یک بلوغ و تکامل عملیاتی رسیده است. بعد از دو سال جنگ به این نتیجه دست یافته بود که می‌تواند عملیات بزرگ را فرماندهی کند و توانش از ارتش هم بالاتر است. ارتش نیز با تفکرات و فرهنگ خود به جنگ نگاه می‌کرد زیرا ارتش تجهیزات محور است. سپاه این نگاه را نداشت. ارتش نگاه می‌کرد که اگر یک تانک، هواپیما و یا هلی‌کوپترش منهدم بشود، توانی برای جایگزین کردن ندارد در حالی که سپاه روز به روز به نیروهای مردمی اش اضافه می‌شد. جنگ که جلوتر می‌رفت و ما پیروز می‌شدیم، نیروهای بسیجی شایق‌تر و راغب‌تر می‌شدند.

در نهایت ارتش نه از نظر ترس و از روی احتیاط بلکه به دنبال راهکارهایی بود که بتواند حداقل هزینه به حداکثر نتجیه دست پیدا کند. در حالی که سپاه با یک روحیه انقلابی که امروز از آن به عنوان روحیه شهادت‌طلبانه یاد می‌شود معتقد بود که هدف را از بین می‌بریم. این دو اختلاف دیدگاه باعث می‌شود که شما اختلاف روش پیدا کنید. در حد دعوا نیست. من می‌گویم این روش را انجام بدهیم بهتر است، شما می‌گویید خیر راهکار من بهتر است.

اینجا سر آغاز دو نوع نگاه به جنگ است که در سال ۱۳۶۲ خود را به وضوح نشان داد. ما در سال دوم یک حالت دو فرماندهی داریم اما متوجه می‌شویم که دو فرماندهی کار پیش نمی‌رود. ارتش به خصوص شهید صیاد شیرازی معتقد به وحدت فرماندهی بود بودن اینکه بخواهد وجود سپاه را نفی کند.

پس امیر از عملیات رمضان به بعد وحدت فرماندهی ترک خورده بود. درست است؟

بله؛ ولی تا پیش از عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ کاملاً خود را نشان می‌داد و همین امر دلیل شد که در آغاز سال ۱۳۶۲ یک سازمان جدید در نیروهای مسلح پدید بیاید. یک قرارگاهی با نام خاتم الانبیا تشکیل می‌شود که در راس آن رئیس جمهور وقت آیت الله خامنه ای قرار گرفته و ایشان به عنوان فرمانده سه واحد را زیر نظر دارد. ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان جهاد سازندگی. این سه سازمان با یکدیگر هماهنگ می‌شوند. در سال جنگ ارتش مدیریت جنگ را بر عهده داشت.

در سال دوم فرماندهی به صورت ترکیبی بود؛ گرچه بنده اعتقاد دارم که ارتش به خاطر تخصص و تجهیزات حرف اول را در جبهه می‌زد. اگر بخواهیم ببینیم فرمانده اصلی چه کسی بوده باید به دنبال فرمانده نظامی بگردیم اگر چه شهید صیاد شیرازی هیچگاه این ادعا را نداشت. از سال ۱۳۶۲ به بعد ما در کنار یکدیگر قرار می‌گیریم و قرارگاه خاتم ما را فرماندهی میکند.

پس امیر نقطه صفر این اختلاف عملیات رمضان است؟

به نظر من رمضان است اما بیشتر این امر در عملیات والفجر مقدماتی مشهود می‌شود که ارتش با صراحت با راهکار سپاه برای ورود به خاک عراق مخالفت کرد.

۲۷۲۱۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901122

دیگر خبرها

  • حمله ارتش اوکراین به مناطق مسکونی «کورسک» روسیه/ ۲ نفر کشته شدند
  • دلنوشته فرمانده اسبق سپاه امیرالمومنین (ع) همزمان با تفحص پیکر شهید «محمدشفیع فیضی‌زاده»
  • امیرسرتیپ بختیاری: مرتضی رضایی و ابوشریف اعتقاد داشتند وظیفه سپاه جنگیدن با دشمن خارجی نیست
  • توضیح درباره یک خبر از دوران دفاع مقدس و محسن رضایی
  • نقش سنگرسازان بی سنگر در تاریخ انقلاب ماندگار است
  • محسن رضایی و ابوشریف اعتقاد داشتند وظیفه سپاه جنگیدن با دشمن خارجی نیست /گروه‌های چپ به ارتشی‌ها تهمت‌های ناموسی زدند
  • امیر سرتیپ بختیاری: محسن رضایی و ابوشریف اعتقاد داشتند وظیفه سپاه جنگیدن با دشمن خارجی نیست /گروه‌های چپ به ارتشی‌ها تهمت‌های ناموسی زدند
  • جزئیات حمله موشکی حزب‌الله به سرزمین‌های اشغالی
  • عملیات موفق ارتش سوریه علیه تروریست‌ها+فیلم
  • عملیات بیت المقدس نقطه عطف دفاع مقدس است